آغوش...

دلم آغوش میخواهد…

نه زن و نه مرد..

خدایا زمین نمیایی؟
 

[+] نوشته شده توسط sepehr در 23:45 | |

نامه.....

امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد..
یا باید خانه مان را عوض کنم..
یا پستچی را …
تو که هر روز برایم نامه می نویسی ، مگه نه . . . ؟
 

[+] نوشته شده توسط sepehr در 23:45 | |

لحظه کوچ …

این روزها دچار سر گیجه‌ام
تلخ تر از تلخ…
زود می رنجم ، انگار گمشده‌ام! حتی گاهی می‌ترسم …
چه اعتراف بدی…
شاید لحظه کوچ به من نزدیک شده، دلم هوای سردی غربت دارد …
 

[+] نوشته شده توسط sepehr در 23:45 | |

عاشقانه . . .

سخت است ببـازی همــه ی احساس پــاکت را

و بعد بهت بگه

عادت بود ، دوستت نداشتم.....!
 

[+] نوشته شده توسط sepehr در 23:45 | |

عاشقانه . . .

سخت است ببـازی همــه ی احساس پــاکت را

و بعد بهت بگه

عادت بود ، دوستت نداشتم.....!
 

[+] نوشته شده توسط sepehr در 23:45 | |

به یاد خواهی آورد...

روزگاری خواهد رسید همچنان که در آغوش دیگری خفته ای ، به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی ...
دلت هوایم را خواهد کرد ...
به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را ...
به یاد خواهی آورد خنده هایم را ...
به یاد خواهی آورد اشک هایم را ...
به یاد خواهی آورد آغوشم را ...
مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی : من آغوشت را می خواهم ..
 

[+] نوشته شده توسط sepehr در 23:25 | |

لطفا بفهم......

گونه هایت را برای دست هایم می خواهم


پیشانی ات را برای لب هایم



خودت را،برای زندگی ام



می بینی؟



برای خودم هیچ نمی خواهم


بفهم...
 

[+] نوشته شده توسط sepehr در 18:20 | |

کاش کنارم بودی ....

امشب تمام حوصله ام را...
در يک كلام كوچک...
در تو...
خلاصه كردم!!
اي كاش مي شد...
يک بار!
تنها همين...
يک بار!
تكرار مي شدی...

[+] نوشته شده توسط sepehr در 18:13 | |

خـاطـراتــ ڪودڪـﮯ

وقتـﮯ داشتـم فڪر مـﮯ ڪردمـ

[+] نوشته شده توسط sepehr در 12:48 | |

حرف آخر

•.♥تو را نمی دانم
ولی من
حرف ِ آخرم را با بغض خوردم ...!♥.•

[+] نوشته شده توسط sepehr در 12:40 | |